سلطنت یی سان Yi San

محصول جدید

سلطنت يي سان Yi San

قیمت برای شما :325,000 تومان13,000 تومان به ازای هر حلقه

سلطنت یی‌سان

Yi San


مشخصات سريال كره اي يي سان:
نام ها: Yi San / Yi San - King Jeong Jo /  King Yi San
نام فارسی : پادشاه یی سان / یی سان پادشاه جونگ جو
کشور : کره جنوبی
سال : ۲۰۰۷
ژانر: درام / تاریخی
اپیزود : ۷۷ قسمت
زیرنویس : فارسی
 
خلاصه داستان:

سریال تاریخی یی سان که عظمت آن در سال 2007 از مرزهای کره فراتر رفت و در بسیاری از جشنواره های آسیایی و خارجی مورد تقدیر قرار گرفت. کارگردان سریال یی سان آقای لی بیونگ هون همان کارگردان سریال جواهری در قصر تاجر پوسان و افسانه سودانگ میباشد بنابراین میتوانید حدس بزنید که این سریال چه شاهکاری میتواند باشد...
همون اول سریال مراسم جشنی را نشون می ده که گویا یکی از جشن های مخصوصه و مهمه درباره و شاه و ملکه و سایر درباریان هم حضور دارند که ناگهان سربازانی که مخصوص نمایش تیر اندازی هستند به طرف شاه و ملکه شلیک می کنند و خلاصه کلی هرج و مرج می شه و شاه یواشکی فرار می کنه. ولی در حال فرار می بینه که پسرش جلوش می ایسته و می خواد بکشتش و متوجه می شه که همه اینا زیر سر اون بوده. شاه با عجله واضطراب از خواب بیدار می شه و تازه می فهمه که همه اینا را توی خواب دیده.در سکانس بعدی می بینیم که خواجه های دربار در یکی از میدان های قصر که یک انبار برنج قرار داره دور اون انبار حلقه زده اند و قصد دارند کسی رو مخفیانه نجات دهند. ولیعهد یا همون پسر شاهی که اون خواب را دیده چند روزه که در انبار برنج زندانی شده و همین چند روز دیگه هم قراره اعدام بشه
سربازان مسئول نگهبانی از اون قسمت وقتی متوجه حضور خواجه ها می شن جنگ و درگیری به پا می کنند و کلی هم تلفات می ده و در یک جنگ خواجه ها را تار و مار می کنند و دوباره حفاظت از محل زندانی شدن شاهزاده را دو برابر می کنند. حالا گوینده و یا راوی داستان شروع به تعریف ما وقع تا حالا می کنه. و می گه که شاه جیونگ جو شاه آرومیه و در حالی که سیاسیون دولتش دو حزب هستند ولی اونا را اروم نگه داشته و اون دو حزب در خفا با هم دشمنی می کنند و خلاصه سر این حزب بازی ها برای شاهزاده پاپوش درست می کنند و شاه از ترس تاج و تخت پسر خودش را زندانی می کنه. پس از تعریف داستان توسط راوی دختر بچه ای در سکانس بعدی وارد داستان می شود که کودکی را در پشت خود حمل می کند و گویا پدر او هم در نقاش خانه دربار کار می کنه پدرش اونو صدا می کنه و پیش مسئول ورودی های قصر می یاره و می گه اونو قبول کنین که وارد قصر بشه که اونم با توجه به تیز هوشی خارق العاده اون دخترک قبول می کنه حالا که باید از اون کوچولو جدا بشه تصویر اونو می کشه تا به یادگار با خودش به قصر ببره.در سکانس بعدی پسر پسر شاه که پسر همون زندانی باشه را می بینیم که خیلی برای باباییش نگرانه نام این کودک یی سان است که قصد دارد به دیدار پدرش برود ولی شاه ورود همه افراد را به محل زندانی شدن شاهزاده ممنوع کرده. سکانس بعدی محل تمرین و امتحان تازه وارد ها برای شغل خواجه گی دربار را نشون می ده. همون طوری که دختر ها برای بانوی دربار شدن از کودکی به قصر می یان پسر ها هم برای خواجه شدن از همون کودکی می یان. در حین آموزش متوجه می شن که یکی از پسر ها اخته نشده (‌آخه شرط خواجه دربار شدن اینه که اخته بشه) خلاصه دایی اون پسر مه معرفش به گروه قصر بوده را احظار می کنن و کلی سرش داد و بیداد می کنن و می گن یا بیرونش می ندازیم یا اخته اش می کنی پسر که می دونه باید اخته بشه یه گوشه برا خودش نشسته و به خودشش نیگا می کنه و گریه اخته شدنش را می کنه که ناگهان بانوان آینده دربار از اونجا رد می شن و وقتی چشمشون به اون پسر می افته که زنبور اونجاشو نیش زده و در حال دویدن اونم لختی هست می افته می زنن زیر خنده و پسر هم از خجالت فرار میکنه.
یکی از بانوان آینده در واقع همون دخترک باهوش نقاش که باباش اوردش تو قصر کلاه پسر که جا مونده را براش می یاره دایییی می یاد و گوش پسر را می گیره تا ببره و اخته اش کنه پسر شاهزاده زندانی شبانه با لباس کارآموزان در حال رفتن به محل زندانی شدن پدرشه که ملکه را در حال رفتن به قر شاه می بینه و مجبور می شه مخفی بشه که می بینه یه دختر هم اونجاست.(بازم همون خانوم کوچولو) بهش می گه تو اینجا چی کار می کنی و که ناگهان سر و کله اون پسره که می خواست اخته بشه هم پیدا می شه و سه تاییی می افتن دنبال هم شبانه تو قصر اون دو تا که کمی بلبل زبونی می کنن شازده می خواد اذیتشون کنه و بهشون می گه زانو بزنین و یه کم ادای خانواهد سلطنتی را براشون در می یاره و وقتی اون دختر به اون می گه که تو هم مثل ما شونه راه افتادی تو قصر و خطا کردی پس تو هم باید جلوی ما زانو بزنی و خلاصه با بلبل زبونی هایی که بلده دستش را در می کنه و بیخیال زانو زدن می شه ملکه هم هر چی التماس می کنه شاه نمی پذیره که ببینتش.

شاه چند روزه که کسی را به حضور نپذیرفته و در واقع ازش می خواد که شاهزاده زندانی را نجات بده که گوش شاه بدهکار هم نیست اون شازده کوچولو از اونا می خواد که باهاش به تالاری که باباش زندانی بیان د واقع می خواد که کمکش کنن. ولی به اونا نمی گه که اون بابامه می گه من در خدمت شاهزاده هستم هر جوری هست دزدکی خودشونو به اونجا می رسونن و به اونا می گه شما دیگه نمی خواد بیان برین دنبال کارتون و می یاد جلوی زندان باباش زانو می زنه و به اون احترام می زاره و گریه زاری راه می ندازه باباش که در اخرین لحظه های زندیگیشه زورکی دستشو از سوراخی که خواجه ها درست کردند بیرون می یاره و غذاهایی که پسرش براش آورده را می گیره و یی سان هنوز داره گریه می کنه باباش بهش می گه یه نقاشی هست فلان جا اونا ببر برای پدر بزرگت تا بهت اجازه دخول بده بعد ازش بخواه منو نجات بده که ناگهان صدایی میی یاد و یی سان فرار می کنه.شاه شخصا به محل زندان شاهزاده اومده وقتی می یاد جلو می بینه اونجا غذا ریخته کلی سر سربازا داد می زنه و می گه مامورها را بیشتر کنین و ببینید کی اینجا بوده و اون سه هم با هم پیمان می بندن که این ماجرا بین خودشون 3 تا مخفی بمونه روز بعد شازده کوچولو برای دیدن شاه به محل اقامتش می ره خواجه شاه به اون می گه شازده کوچولو اذن دخول می خواد و شاه قبول می کنه شاهزاده کوچولو با احترامات خاصه وارد می شه و ارد می شه و برای نجات پدرش از شاه کمک می خواد ولی شاه سرش داد می زنه و بیرونش می کنه از اونجایی که فهمیده اند که عاملان مشکل دیشب دو پسر و یه دختر بوده اند برای پیدا کردن دختر به قصر نقاش ها می یان و می خوان از رو کفش های گلی شده که اون دختر باهاش تو باغچه رفته پیداش کنن که دختر کوچولو هم زرنگی کرده و کفش هاشو شسته برا همین پیداش نمی کنن ولی با این حال نوبتش که می شه که بازرسیش کنن قلبش می افته تو پاچه اش می رن به قسمت خواجه ها و بلاخره اون پسره ی تنبل که کفش هاش پر از گله را پیدا می کنن.

 همین حین دایی اون پسر می خواد اونو اخته کنه تا به قصر راهش بدن و بشه خواجه رسمی تا می ره عملیاتو انجام بده. سربازها وارد می شن و پسره که به خبال خوشش فکر می کنه اومدن نجاتش بدن خوشحال میشه و بهشون می گه منو نجات بدین. پسره را می یارن تو قسمت دختر ها تا اون دختر را هم نشون بده و بلاخره هر دوشون گیر می افتن و و قتی مطمئن می شن که کار خودشو برای بازرسی های بیشتر می برنش شازده کوچولو در حال قدم زدنه که اونو می بینه و دوون دوون دنبالش راه می افته ولی تا می ره بهش برسه می برنش تو دادگاه و در را هم قفل می کنن از اون طرف دخترهایی که از اون دختر بچه ارشد تر هستند می یان تا به خاطر گندی که زده مجازاتش کنن سریع دهنشو می بندن که شازده سر می رسه و دستور می ده که اونو آزاد کنن دختره که اونو از دیشب به خاطر داره اسم مستعاری که شازده خودش را با اون معرفی کرده بود را صدا می زنه که ناگهان چشمش به ریخت و قیافه و لباس های شازده می افته و می یاد که سه کار را بگیره ولی نمی دونه چی بگه. بیشتر خشکش زده که دیشب کی باهاش همراهی می کرده!!!!!!!!!!

بازيگران

Lee Seo Jin

Lee Jong Soo

Han Ji Min

اولین فردی باشید که نظر خود را می‌نویسید!

محصولات مرتبط

افزودن به سبد خرید

يك سريال فوق زيبا و عاشقانه كه پيشنهاد ميدم حتم ببنيد و لذت ببريد

افزودن به سبد خرید

سريال تقديم به تو كه زيبايی To The Beautiful You برنده 3 جایزه آکادمی و کاندید 2 جایزه

افزودن به سبد خرید

سریال داستان عشق در هاروارد Love Story in Harvard برنده 1 جایزه اکادمی

افزودن به سبد خرید

پیشنهاد میدم حتما ببینیدش سكوت با بازي يونسنگ جواهري در قصر

خریداران این محصول، این کالاها را نیز خریده اند: